خدای رخنه پوش، بیکار یا پروردگار عالم؟!
موضوع خدای ساعت ساز، خدای رخنهپوش، خدای حفرهها، خدای شکافها(God of the gaps) و خدای بیکار که از آن به «پرستش شکافها» نیز یاد شدهاست؛ به مجموعهای از چند دیدگاه گفته میشود که به طور کلی درصدد نفی وجود حق تعالی است؛ بر اساس این فرضیه ها، در گذشته چون انسان، علم کافی برای توضیح وقایع طبیعت را نداشت؛ در نتیجه «خدا» را برای پر کردن خلأ علمی خود ساخت. به نظر افرادی، مثل ریچارد داوکینز(21م.) اکنون که علم پیشرفت کرده و برای هر پدیده، دلیل روشن و علمی کشف شده است؛ - به ویژه با فرضیه خلق عالم از «هیچ» - حتی به وجود خدای رخنه پوش هم نیازی نبوده و علم برای توجیه و توضیح تمام حوادث کافی است.1
سوال:
آیا اگر تمام مسائل جهان توضیح علمی داشته باشد؛ باز هم عالم به خدا نیاز دارد؟
پاسخ اجمالی:
فرضیههای الحادی، مثل خدای حفرهها، خلق عالم از هیچ، خدای بیکار از جهات متعدد قابل نقد و بررسی است:
1- ساعتسازی و رخنه پوشی خداوند فرضیه است و حدس و فرضیه قبل از اثبات تجربی و عقلی اعتبار ندارد.
2- برخی از دانشمندان علوم تجربی، مثل اسپیتزر، هویل و ... نه تنها ادعای عدم وجود خدا را نپذیرفتهاند، بلکه با تکیه بر علوم طبیعی و شواهد تجربی وجود خدا را اثبات کردهاند.
3- خدای فرضیهی «ساعت ساز لاهوتی» يا رخنهپوش، فقط عهدهدار خلقت اولیه و پرکردن شکافها است، اما در فلسفه اسلامی بنابر «حرکت جوهری» و «ضرورت بالغیر»، خداوند در «طول» همه عوامل قرار داشته و هرپدیده، دائما به آفرینش مستمر و ربوبیت خداوند محتاج است.
4- بیشتر فرضیههای الحادیِ فیزیکدانان به تبیین علت مادی، صوری و غایی عالم تکیه دارد؛ مسلم است که تبیین این علتها برای یک پدیده، هیچگاه ما را از وجود «علت فاعلی» آن، بینیاز نمیکند.
5- عدهای از دانشمندان، مانند داوکینز وجود خدا را با استفاده از بحث خلأ یا هیچ کوانتومی رد میکنند؛ باید توجه داشت که خلأ کوانتومی به معنای «عدم» نیست و در فیزیک، «هیچ» به معنای وجود کمترین میزان انرژی است.
پاسخ تفصیلی:
برای بررسی این فرضیهها ابتدا مروری بر تاریخچه آنها داریم:
اصطلاح «خدای حفرهها» نخستین بار در قرن نوزدهم میلادی، توسط مبلغ مسیحی به نام «هنری درومند» در مجموعه سخنرانیهایش به کار گرفته شد که در کتابی به نام «ظهور انسان» نیز منتشر گردید. او به سرزنش آن دسته از مسیحیانی پرداخت که همواره به مطالبی میپرداختند که علم هنوز پاسخی برای آنها نیافته بود؛ یعنی حفرههایی که با خدا پر میشد.
«هنری درومند» مسیحیان را به پذیرش این واقعیت دعوت نمود که همه طبیعت را متعلق به خدا و نتیجه آفرینش او در نظر گیرند. او گفت: «خدایی فراگیر و حاضر در همه جا، به مراتب از خدای کهنه الهیات مسیحی که تنها گهگاهی اعمال معجزهآمیز انجام میدهد، پرشکوهتر است».
«دیتریش بونهوفر» فیلسوف آلمانی (20م.) نوشت: «اشتباه است که خدا را به عنوان سرپوشی برای دانش ناکامل خود بهکار میگیریم؛ در واقع اگر مرزهای دانش بیشتر و بیشتر گسترش یابند- که این گسترش امری اجتناب ناپذیر است- بهطور همزمان، خدا به عقب رانده میشود و به همین صورت خدا همواره در حال عقبنشینی خواهد بود. ما باید خدا را در آنچه میدانیم؛ بیابیم نه در آنچه که نمیدانیم».2
به طور کلی، فرضیههای الحادی، مثل «خدای رخنهها» و خلق عالم از«هیچ»، از جهات متعدد قابل نقد و بررسی است:
جواب اول: فیزیکدان معاصر، استیون هاوکینگ که برخی فرضیههایش مورد استناد و توجه اکثر ملحدان قرار گرفته است؛ در اواخر عمر، طی مصاحبهای اعلام کرد که نظرش عوض شده و عالم، خدا دارد.3 ادعای عدم وجود خداوند نه تنها از سوی همه دانشمندان علوم تجربی مورد پذیرش قرار نگرفته است، بلکه برخی از آنها سعی کردند با تکیه بر علوم طبیعی، وجود خدا را اثبات کنند. برخی از این افراد در ادامه معرفی میشوند:
الف) پروفسور اسپیتزر (20م.) در کتاب« اثبات وجود خدا به کمک علم» مینویسد: برای پاسخ به این سوال که آیا خدایی جهان را خلق کرده است؟ باید قدم به قدم مراحل زیررا طی کنیم:
1- هرچیزی که آغازی دارد، علتی دارد.
2- کائنات، آغازی داشته است.
3- بنابراین کائنات هم علتی دارد.
قدم اول همان قانون علت و معلول است که میگوید هر معلولی، برای به وجود آمدن، علتی دارد؛ در غیر این صورت ماده از «هیچ» به وجود آمده است که به هیچ وجه منطقی نیست. در گام دوم باید اثبات کنیم که جهان آغازی داشته است و برای این کار از قانون های علمی کمک می گیریم:
1- قانون ترمودینامیک
2- جهانِ در حال تورم و انبساط.
قدم سوم را فقط باید از مرحلههای قبل، نتیجهگیری کنیم: "کائنات هم علتی دارد".
ب) فرد هویل (Fred Hoyle) (20م.) یکی از برجستهترین اخترفیزیکدانان و البته یکی از منکران سرسخت خدا، با تکیه بر شواهد تجربی؛ به کلی نظرات ملحدانه اش تغییرکرده و میگوید: چرا شما نباید به خودتان بگویید: قطعاً یک موجود فوقالعاده باهوش، ویژگیهای اتم کربن را طراحی کرده است، در غیر این صورت احتمال پیدایش منظم چنین اتمی از طریق نیروهای تصادفی طبیعت، ناچیز است؟!4 البته باید این سوال را ازخودتان بپرسید! تفسیر علمی حقایق نشان میدهد که یک اَبَرشعور یا َابَرعقل، این جهان را با فیزیک، شیمی و زیستشناسی خلق کرده است؛ زیرا نیروهای تصادفی طبیعت، قادر به انجام چنین کاری نیستند.5
جواب دوم:فرضیهی «ساعت ساز لاهوتی» یا خدای ساعتساز، تصویری نادرست از خدا است که از دیرباز، کم و بیش در ذهن بشر وجود داشته است و در دو سده اخیر، به دنبال نظریات ظاهراً علمی، رواج یافته است؛ در حقیقت، فرضیه خدای رخنهپوش، تکمیل و تصحیح فرضیه ساعت ساز لاهوتی است. مقصود از ساعتساز لاهوتی، خدایی است که تنها سازنده جهان طبیعت است، ولی در اداره آن مداخله و فعالیتی ندارد. بسیاری از دانشمندان غرب و به تبع آنها بسیاری از مشتغلان به فلسفه در دو سده اخیر، چنین تصویری از خداوند در ذهن دارند.
علت پدید آمدن فرضیه ساعتساز لاهوتی، استنباط نادرست فلسفی برخی دانشمندان از فرضیه«ماشین- جهان» نیوتن است که خودْساخته اصول و قوانین مکانیک نیوتن است. این تصویر در ذهن دانشمندان، «تمثیلی» را به همراه داشت که طبیعت مانند ماشینی خودکار یا ساعتی دقیق است که فقط برای ساخته شدن و به کار افتادن به صنعتگر یا ساعتساز محتاج است و پس از آن مستقلاً باقی است؛ به تنهایی کار میکند و به فعالیت و دخالت مستمر سازندهاش نیازمند نیست.
نتیجه این تمثیل باطل چنین است: طبیعت هم فقط برای ساخته شدن و به کار افتادن به خداوند محتاج است و پس از آن مستقلاً باقی است؛ کار میکند و به مداخله و فعالیت مستمر خداوند نیازمند نیست.6
این تصور غلط از خداوند برای بسیاری از دانشمندان الهی و از جمله برای خود نیوتن، خوشایند نبود. اندیشمندان در جست وجوی خدایی بودند که نقشی مستمر در طبیعت داشته باشد؛ بدین منظور، خدای رخنه پوش مطرح شد. این خدا افزون بر آفرینش طبیعت و به کار انداختن اولیه آن، عهده دار برطرف کردن رخنههایی است که در کارکرد عالم به وجود میآید.
جواب سوم:بر اساس فرضیه خدای رخنه پوش یا خدای شکاف ها، خداوند در آغاز خلقت، آفریننده و به کار اندازنده طبیعت است و پس از آن، تعمیرکننده عالم میباشد. مکانیکی را در نظر بگیرید که تعمیرکار یک ماشین است یا ساعت سازی که علاوه بر اینکه سازنده ساعت است، در مواقع لزوم آن را تعمیر نیز میکند.
دقت در تصوير خدای شکافها، نشان ميدهد كه این خدا داراي ويژگيهاي زير است كه هر يك با اشكال مواجه است:
1- خدايي است كه فقط فعاليتي بازدارنده و نقشي انفعالي دارد.خداي رخنهپوش هيچ يك از ذرات بنيادي و نيروهاي تشكيل دهنده طبيعت را نميآفريند؛ زيرا در آغاز خلقت آنها را آفريده است و مخلوقات پس از آن خود به خود موجودند و به آفرينش و ايجاد مجدد احتياج ندارند. خدای شکاف ها هيچ يك از عناصر و مركبات شيميايي يا سلول ها، اندام ها و اعضاي جانداران را نمي آفريند؛ زیرا عناصر، حاصل تركيب ذرات بنيادي و نيروهاي فيزيكيِ از پيش موجودند و از عدم به وجود نیامده اند تا محتاج آفرينش باشند. هيچ يك از سيارات، كرات و امثال آنها نیزخلق نمیشوند؛ چون موجودات جديدي نيستند تا آفرينش بخواهند، بلكه حاصل جمع و تفريق عناصر و مركبات موجود در طبيعت اند. در يك كلام، پس از آفرينش اوليه، هيچ آفرينشي در طبيعت صورت نگرفته است تا خداوند دست اندركار آن باشد.
فعاليتهايي نظير تركيب، تخليط و تحريك مواد موجود در طبيعت كه فعاليت هاي خلّاقانه اند و از طريق آنها انواع عناصر، تركيبات و ديگر موجودات طبيعي حاصل ميشوند؛ نيز از كارهاي عوامل طبيعياند، كارهايي كه ناشي از ذات اين عوامل بوده و براي آنها ضروري است. به نظر معتقدان به خدای رخنهپوش، این دانشمندان عوامل مذکور در انجام دادن كارها از خداوند بينيازند؛ پس اينگونه فعاليتها را هم نميتوان از كارهاي خداوند دانست؛ در نتیجه خداوند رخنهپوش، هيچ نوع آفرينشي در طبيعت و هيچ فعاليت خلّاقانهاي ندارد؛ تنها كاري كه براي او هست بازداشتن عالم از فروپاشي است؛ به عبارت ديگر، خداوند در طبيعت نقشي انفعالي دارد نه فعّال، او منتظر است ببيند كه چه وقت عوامل طبيعي می خواهند وضع موجود طبيعت را به هم ريزند؛ تا دست به كار شود و پيش از آنكه وضع جهان به كلي به هم ريزد، با تصحيحاتي جزئي، از تخریب عالم ممانعت كند! يعني خداي رخنه پوش به غايت «محافظه كار» است.
این تصویر از خدا، با چند مشكل مواجه است:
الف: گمان رفته است كه اجزاي طبيعت؛ يعني كليه پديدههاي طبيعي، فقط در آغاز آفرينش به خداوند محتاجاند و از آن پس، خود به خود و بدون احتياج به خداوند، موجودند؛ در حالي كه واقعیت این است که خداوند «فاعل» پديده ها است و ممکنات براي موجود بودن، همواره به خداوند محتاجاند. هر پديدهاي در تمام مدتي كه وجود دارد؛ آفرينش خدا است و به تعبيري ديگر، طبق «حركت جوهري» هر پديده يك آفرينش مستمر خداوند است؛ پس چنين نيست كه خداوند پس از آغاز خلقت در حال آفرينش نباشد.
ب: «خالقيت مطلق» خداوند انكار شده است؛ زيرا در اين تصوير، فعاليتهاي خلّاقانهاي كه در طبيعت انجام میگيرد، نظير تركيب، تخليط و تحريك مواد، فقط كار عوامل طبيعي است؛ زیرا اين كارها ناشي از ذات عناصر است و انجام آنها براي اين عوامل، ضروري است و درنتیجه اين عوامل در انجام دادن كارهایشان از خداوند بينيازند، اما از ديدگاه فلسفه الهی، اين سخن باطل است؛ زيرا خداوند فاعل عوامل طبيعي است و اين عوامل در انجام دادن كارهايشان نيز به خداوند محتاجاند، بلكه هر يك از كارهاي اين عوامل حقيقتاً كار خداوند هم هست؛ يعني خداوند است كه توسط اين عوامل، مواد را تركيب يا تخليط ميكند و او است كه آنها را به انواع حركتها وا میدارد. از منظر فلسفي، ضرورت حاكم بر كار اين عوامل «ضرورت بالغير» است كه موجب بینيازی از فاعل نيست؛ بنابراين، دليلي كه براي بینيازی اين عوامل از خداوند در عملكردشان ارائه شده، ناتمام است.
حاصل اينكه، در اين تصوير فقط فعاليتهاي بازدارنده و نقش هاي انفعالي كه در طبيعت صورت مي گيرد از كارهاي خداوند به حساب آمده است؛ در حالیكه هر نوع فعاليتي از هر عاملي، حقيقتاً كار خداوند هم هست.
2- خداي رخنه ها، شریک و جانشين عوامل طبيعي است. اسحاق نيوتن بازگشت سيارات از مسير منحرف شده به مسير اصلي را معلول هيچ عاملي طبيعي نميدانست، بلكه آن را بيهيچ واسطه، كار خداوند ميشمرد و اين دقيقاً به معناي جانشين كردن خدا به جاي برخي از عوامل طبيعي و قرار دادن حق¬تعالی در «عرض» ديگر عوامل است كه از ديدگاه فلسفي سخني باطل است.
ممكن است گفته شود پيش از اين بیان شد كه كار هر عامل و فاعلي، حقيقتاً همان كار خداوند است: او است كه با شادی ميخنداند، با غم، ميگرياند، حركت ميدهد، با دارو شفا ميدهد، با ابرباران را فرو ميبارد، با باران گياهان را ميروياند و ...؛ بنابراين ميتوان گفت؛ او است كه از طریق عوامل طبیعی، سيارات منحرف را به مسير اصلي شان بازمي گرداند؛ به تعبير ديگر، چرا خنداندن، گرياندن، حركت دادن، شفا دادن، فرو باراندن باران، روياندن گياهان و ديگر كارهاي طبيعي جسماني حقيقتاً كار خداوندند- بدون اينكه مستلزم جانشيني خداوند به جاي عوامل طبيعي باشد- اما بازگردان سيارات توسط خداوند، مستلزم جانشيني خداوند به جاي عوامل طبيعي است؟! چه فرقي ميان اين كار و ديگر كارهاي طبيعي است؟
پاسخ اين است كه از نظر اندیشمندان مسلمان بين اين كار و ساير فعالیتهای طبيعي فرقي نيست و حقيقتاً ميتوان گفت خداوند، پروردگار و «ربّ عالم» است و از طریق عوامل طبیعی، سيارات را به مسير اصلي بازميگرداند. نقش عوامل طبيعي را در هیچیک از پدیدهها، نمیتوان ناديده گرفت؛ هم عوامل طبيعي مؤثر است، هم خداوند، منتها خداوند در «طول» عوامل طبيعي؛ یعنی علت واقعی است، نه به جاي يكي از آنها و در «عرض» ديگر عوامل. توضیح اینکه اگر یک عامل طبيعي از اين ميان حذف شود، مثلا فرو باراندن باران را كار خداوند دانستيم، ولي نقش نيروي «گرانش زمين» را نيز انكار نكرديم؛ در نتیجه فرو باراندن باران هم كار خداوند است، هم كار نيروي گرانش، اما نه به اين صورت كه مشتركاً و به كمك همديگر اين كار را انجام دهند؛ زيرا اين نيز به معناي «شرک» است؛ یعنی ربّ عالم در عرض و شریک گرانش و ساير عوامل طبيعي قرار گرفته است، بلكه باید گفت پروردگار در «طول» نيروي گرانش اين كار را انجام ميدهد. به تعبيري الهام گرفته از معارف اسلامی، خداوند است كه از طریق عوامل طبیعی، باران را فرو ميبارد. امام صادق علیهالسلام فرمود: «خدا امتناع فرموده که کارها را بدون اسباب فراهم آورد؛ پس برای هر چیزی سبب و وسیله ای قرار داد».7
نیوتن خدا را در عرض ساير عوامل طبيعي قرار داده، او بازگردان سيارات را كار خداوند دانسته و در اين كار نقش عوامل طبيعي را ناديده گرفته است و اين چيزي جز جانشين كردن خداوند به جاي عوامل طبیعی نيست.
از آنچه گفته شد، ميتوان به طور كلي دريافت؛ نقش خداوند به صورت علت وجودی و در طول تمام عوامل بودن مستلزم اين است كه خداوند بياستثنا فاعل همه كارهاي همه فاعلها و عاملها باشد و هرگز صحیح نیست که فاعل كارهاي برخي از آنها باشد و فاعلیت عوامل طبیعی و غیر طبیعی، جلوه و آیه فاعلیت حق¬تعالی است.
3- رخنه پوشي خداوند يك فرضيه است. قانون های علوم تجربي دو نوعاند: قوانين ساده و پيچيده. قوانين ساده از طريق مشاهده مستقيمِ مواردي معدود و تعميم آن به همه موارد مشابه به دست ميآيند، مانند قانون انبساط حرارتي فلزات. دست يافتن به قوانين ساده از طريقِ ابداعِ فرضيه هاي حدسي نيست؛ تا به خلاقيت و نبوغ نياز باشد، اما قوانين پيچيده تجربي دو مرحله دارند:
الف: فرضيه؛ در این مرحله، دانشمند پديدههاي متنوعي را در طبيعت مشاهده ميكند كه ظاهرا مشابه يكديگر نيستند، همانند سقوط اجسام روي زمين، گردش ماه به دور زمين، گردش زمين و ساير سيارات به دور خورشيد، جزر و مد درياها، مسير سهمي شكل سقوط گلوله توپ، مدار بيضي شكل سيارات و ... . دانشمند تجربی سعي ميكند با ابداع مفاهيم غيرمحسوس، همانند نيرو، جرم و جاذبه و ارتباط آنها با يكديگر قانوني ـ مثلا گرانش عمومي ـ را ارائه كند كه همه اين موارد متنوع را توجيه كند؛ تا مرحله قانون، نظرات او در حد فرض و به عبارت صريحتر، در حد حدس است و صحت و سقم آن معلوم نبوده و از نظر علمي اعتباري ندارد.
ب: مرحله آزمايش؛ دانشمند در این مرحله بر اساس فرضيه مزبور موارد جديدي را -غير از موارد مشهود- پيش بيني ميكند كه قابل آزمايشاند. بر اساس اينكه با چنين آزمايشي پيش بيني مزبور به تحقق می پيوندد يا نه، تكليف فرضيه مزبور روشن ميشود؛ یعنی يا به صورت قانون علمي معتبر عرضه ميگردد؛ يا رد ميشود.
طرح مسئله به صورت فرضيه از ويژگيهاي علوم تجربي نيست. گاهي، به ندرت، ممكن است نظريهاي فلسفي ابتدا به شكل فرضيه در ذهن فيلسوف مطرح شود. آنچه علوم تجربي را از علوم عقلي، مثل فلسفه، متمايز ميسازد روش تحقيق ـ روش اثبات يا ابطال ـ فرضيه است. به طور معمول در علوم تجربي روش تحقيق، مشاهده و آزمايش و در علوم عقلي، استدلال است.
اكنون، با دقت میفهمیم که فعاليت خداي رخنهپوش به شكل فرضيه مطرح است. نيوتن پديدههايي طبيعي، همچون بازگشت سيارات به مسير اصلي را مشاهده كرد كه به نظر او نه گرانش عمومي ميتوانست آنها را توجيه كند و نه هيچ عامل طبيعي ديگري براي آن وجود داشت. نیوتن براي توجيه این پدیده، به عاملي ماوراءالطبيعي؛ يعني فعاليت خداوند متوسل شد. او گردش سيارات در مسيرهاي اصلي ساير پديدههاي طبيعي را همه كار عوامل طبيعي میداند، اما كارِ تصحيحِ انحرافاتِ پديد آمده در مسير سيارات را كار خود خداوند فرض كرد؛ پس رخنه پوشي خداوند فقط يك فرضيه و حدس است.
حال اشكال مهم اين است كه چنين فرضيهاي غيرمعتبر است؛ زیرا اعتبار آن به روش تجربي؛ يعني با مشاهده و آزمايش، تحقيق نشده و این فرضیه به روش عقلي؛ يعني با استدلال عقلی و برهان نیز، اثبات نشده است؛ زیرا نه تنها استدلالي بر آن ارائه نگشته است، بلكه استدلالهاي عقلي بر بطلان اين نظريه دلالت دارند. از نظر عقل، هر فعلي كه از هر عامل و فاعلي سر ميزند؛ فعل خداوند هم هست و نميتوان بين افعال تمايز قائل شد و دستهاي را فعل خداوند و گروه ديگر را کار غیر خدا دانست؛ بنابراين اگر تصحيح مسير سيارات كار خدا است؛ همچنين حركت آنها، تركيب مواد و ديگر پديدههايي كه به طور دائم در طبيعت رخ ميدهند؛ همه كار خدا هستند.
4- فرضيه رخنه پوشي خداوند فرضيهای «توصيفگر» نيست. در فرضيههاي علمي، دانشمند با تعدادي پديده روبه رو است كه ظاهرا با يكديگر تفاوت دارند و نقش فرضيه اين است كه همه آنها را تحت قانون واحدي گرد مي آورد؛ به عبارت ديگر، يك فرضيه، توصيفِ واحدی از پديدههاي متعدد است كه به حسب ظاهر وجه اشتراكي با يكديگر ندارند؛ پس در حقيقت، هر پديده يك داده و اطلاع است و دانشمند با تعداد زيادي از اين دادهها مواجه است. او با توجه به اين دادهها، قانون واحدي را ارائه ميكند؛ به اين ترتيب، فرضیه و توصيف، تابعي از اين دادهها است؛ يعني اگر آشكار شود كه يكي از دادهها اشتباه است و داده ديگري به جاي آن بايد قرار داد يا با آزمايشهاي تازهتر، داده جديدي به دست آيد؛ ممكن است به تصحيح فرضیه مذكور يا به بطلان آن منجر شود؛ بنابراين، فرضيههاي علمي توصيف گرند؛ یعنی ريشه در دادهها و اطلاعات دانشمند دارند.
یکی از اشكالات فرضيه رخنهپوشي خداوند اين است كه توصيفگر نيست. اين فرضيه هيچ يك از دادهها را توصيف نکرده؛ صرف حدس و گمان است و به همين دليل، تعويض اين دادهها يا اضافه شدن اطلاعات جديد، تأثيري در سرنوشت آن ندارد؛ از اين رو، هرگاه از توصيف علمي تعدادي پديده طبيعي عاجز مانديم؛ ميتوانيم فرضيهاي مشابه فرضيه خداي رخنهپوش به كار برده و مثلا اعلام كنيم اين پديدهها مستقيماً كار خودِ خداوند هستند و هيچ عاملي طبيعي براي آنها وجود ندارند؛ به تعبير ديگر، فرضيه خدای رخنهپوش، توصيفگرِ دادهها و اطلاعات انسان نيست، بلكه هنگامي كه دانشمندان از دستيابي به فرضيات توصیف گر در مورد عوامل طبیعی عاجز شدند؛ به فرضیات غیر توصیفگر؛ یعنی به خدای رخنهپوش و صرف حدس و گمان، متوسل گشتند.
5- فرضيه خداي شکافها، توجيهگر جهل علمي انسان و در معرض ابطال است. برطرف شدن جهل و پيدا شدن فرضياتِ توصيفگرِ مناسب براي پديدههاي عالم، موجب طرد فرضيات غیر توصیفگر، مثل فرضیه خدای رخنهپوش مي شوند؛ نگاهي به تاريخ علم گواه اين مدعا است. با مطرح شدن فرضيه «سحابي لاپلاس»، توصيفي مناسب براي تصحيح انحرافات سيارات پيدا شد. اين فرضيه، چون توصيفگر بود؛ فرضيه خداي رخنهپوش را طرد كرد و این خدا به طور کلی از دخالت در طبيعت كنار گذاشته شد. به تعبير لاپلاس، او نيازي به چنان فرضيهاي نداشت؛ بدين ترتيب، هر چه پرتو افشاني علم جديد بيشتر شد؛ خداي رخنهپوش نيز بيشتر عقبنشيني كرد تا سرانجام به هيئت «معمار بازنشسته طبيعت» يا «خداي بيكار» در آمد؛ یعنی خدای شکافها، به تدریج به خدای بیکار تبدیل شده و درنهایت، حذف گردید.
آري، خدايي كه جايگزين مجهولات انسان است و اعتقاد به او ريشه در جهل بشر دارد، نه در علم او، عاقبتي جز اين ندارد.8
جواب چهارم:افرادی مانند ریچارد داوکینز(21م.) با استفاده از حوزه تخصصی خود، وجود خداوند را رد میکنند، مثلا برخی میگویند در فیزیک کوانتوم، ذره میتواند از «هیچ» به وجود آید؛ در حالی که این استدلال، نوعی عوام فریبی است. امروزه یکی از واژههای بحث برانگیز و تحریف شده در دنیای کوانتومی-که مدام مورد دستبردها و تفاسیر عقیدتی قرار میگیرد- واژه «خلاء کوانتومی» یا به طور رایج «هیچ کوانتومی» است.
برخی به اصطلاح مروّجان علم که عملاً به ترویج باور خود به جای علم میپردازند؛ از خلاء کوانتومی تحت عنوان «هیچ» سوء استفاده میکنند. باید اصرار داشت که از به کارگیری واژه «هیچ» برای خلاء کوانتومی خودداری کنیم؛ زیرا مفهوم «هیچ» در فیزیک با معنای عوامانه آن تفاوت دارد؛ در واقع، «هیچ» در ذهن عوام به معنای «عدم» است، در یک جمله، خلاء کوانتومی اصلا و ابداً «هیچ» نیست. خلاء کوانتومی در نظریه میدان کوانتومی، فضای دارای کمترین میزان انرژی است که گاهی به آن میدان نقطه صفر میگویند. فضای خلاء کوانتومی به هیچ وجه خالی نیست، بلکه دارای امواج الکترومغناطیس و ذرات گذرایی است که دائما بوجود آمده و از بین میروند. مقدار این خلاء، نزدیکترین حد ممکن به صفر است.
اساسا خلاء کوانتومی هیچگونه ارتباطی با واژه هیچ به معنای شناخته شده آن ندارد. اینکه مروجان علوم تجربی سعی میکنند برای زدودن باورهای غلط از ترویج باورهای خود و انتساب آن به علم استفاده کنند؛ ابداً توجیه مناسبی نیست. ما اجازه نداریم برای نشان دادن خطای یک باور، نظر شخصی یا مورد علاقه خودمان را در قالب علم جا بزنیم.
خلاصه، لازم است در مورد هر استدلالی - در اثبات و رد خدا- کاملا تحقیق کرده و تنها به این دلیل که یک دانشمند مشهورآن را بیان میکند؛ قانع نشویم!9
جواب پنجم:توصیف فیزیکی یک پدیده طبیعی یا توضیح جهان به وسیله علم، آن را از «فاعل» بینیاز نمیکند. در علم منطق و فلسفه برای هر پدیده، چهار علت معرفی شده است: علت صوری، علت مادی، علت غایی و علت فاعلی.10 اگر اندیشمندی پدیدهای را از زاویههای علل سه گانه (مادی، صوری و غایی) توضیح دهد؛ هیچگاه از تبیین علت فاعلی بینیاز نمیشود؛ به بیان دیگر اگر کسی توانست اجزاء، قوانین، روابط و... یک پدیده را کاملا توضیح بدهد، مسلم است که این پدیده از علت فاعلی بینیاز نمیشود.
به عنوان مثال اگر کسی توانست قوانین، روابط و اجزای یک گوشی همراه را توضیح بدهد، آیا دلیل این است که سازنده ندارد؟! معمولا همه پدیدههای ساخت بشر را میتوان از لحاظ اجزاء، روابط، قوانین و ... تبیین کرد، ولی این دلیل نمیشود که سازنده نداشته باشد؛ از اینرو در جواب کسانی که پدیدههای جهان را توضیح داده و قوانین فیزیکی، شیمیایی و ... را تبیین میکنند؛ میتوان گفت که شما نهایتا توانستید علت مادی، صوری و غایی ممکنات را توضیح بدهید، ولی این مطلب هیچگاه پدیدهها را از علت فاعلی بینیاز نمیکند.
پل دیویس(21م.) استاد برجسته دانشگاه آمریکا و نویسنده کتاب «بنیانهای علمی برای جهان عقلانی» طی مصاحبهای میگوید: «اینکه جهان به وسیله علم قابل توضیح است، از لحاظ منطقی به معنای این نیست که وجود خدا غیر ممکن است». او اگرچه به خداوند ِادیان سنتی باور ندارد، اما این فرض را نیز نمیپذیرد که کیهان یک تصادف بیهدف است، بلکه او از رهگذر تحقیقات علمی، به این باور رسیده که جهان فیزیکی را نبوغی بس شگفتآور ساخته است؛ در نتیجه دیویس نمیتواند بپذیرد که جهان، تنها یک واقعیت بدونشعور است.11
نتیجه:
«خدای رخنهپوش» که در نهایت به «خدای بیکار» و «هیچ» تبدیل شد و مورد انکار ریچارد داوکینز، پل دیویس و... قرار گرفت؛ ساخته الهیات یهودی و مسیحی است. این خدا، با پروردگاری که اسلام معرفی میکند؛ یعنی با «ربالعالمین» سنخیت ندارد؛ زیرا او هر لحظه در کار خلق و تدبیر عالم است (کل یوم هو فی شان؛ آل عمران/ 29). اگر مباحث حکمت متعالیه در مورد حقتعالی و موضوعاتی، مانند حرکت جوهری، ضرورت بالغیر، علل اربعه و... به خوبی تبیین شود؛ میتواند به شبهات بسیاری از ملحدان، پاسخ برهانی و علمی دهد.
پینوشت:
- ر.ک: سلیمانی امیری، عسکری(1388) نقد برهان ناپذیری وجود خدا، ص ۱۷، چاپ دوم، قم: بوستان کتاب(انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه).
- محمدی، مسعود(1385) مقاله «بررسی شبهه توهم خدا»، سایت حوزه؛ حسن¬زاده، صالح، مقاله«سير و تطور مفهوم خدا در فلسفه غرب از هابز تا نيوتن»، آینه معرفت، شماره 9 .
- مقاله« هاوکینگ ادعایش را در نفی مورد خدا پسگرفت»، http://www.momtaznews.com.
- فرد هویل؛ در واقع به نظریه «استنتاج بهترین تبیین» (IBE) تکیه کرده که اجمالا چنین تعریف شده است: «محتمل ترین تبیین، احتمالا بهترین تبیین و صادق است». ر.ک: نصیری، منصور(1396) استنتاج بهترین تبیین، تهران: پژوهشکده علوم و فرهنگ اسلامی.
- ریاحی، ناهید (۱۳۹۴)، مقاله «خدا چیست؟ آیا کوانتوم وجود خدا را اثبات می کند؟»، 27 اردیبهشت.
- عبودیت، عبدالرسول(1384)، مقاله« تحلیل و بررسی اندیشه ساعت ساز لاهوتی»، بازتاب اندیشه، شماره 61.
- کلینی،محمد بن یعقوب(1369) اصول کافی، ج1، ص 183، تهران: کتابفروشی علمیه اسلامیه؛ قال ابی عبدالله علیه السلام: «ابی الله أن یجری الاشیاء إلا باسباب فجعل لکل شیء سببا...»
- عبوديت، عبدالرسول(1385)، بررسي انديشه رخنه پوش لاهوتي، معرفت فلسفی، شماره 14؛ باربور، ايان (1362)، علم و دين، ترجمه بهاءالدين خرّمشاهى، ص51ـ52، تهران: مرکزنشردانشگاهی؛ عبوديت، عبدالرسول(1378)، هستى شناسى، فصل 2، قم: مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى؛ زارع، روزبه، الهیات طبیعی معاصر و خدای رخنهها، سایت پژو هشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
- ریاحی، ناهید(۱۳۹۴)، مقاله«خدا چیست؟ آیا کوانتوم وجود خدا را اثبات می کند؟»،۲۷ اردیبهشت؛ سایت science & philosophy، مقاله« خلاء کوانتومی، نه هیچ کوانتومی» ،۱۴ مهر ۱۳۹۷.
- طباطبایی، محمدحسین(1420 ق)بدایه الحکمه، ص 124-109، چاپ اول، قم: جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة، مؤسسة النشر الإسلامي.
- ر.ک: متن مصاحبه پل دیویس، قسمت اول: خدا و هدف زندگی، سایت ما و جهان.
نظرات