سؤال: بشر تا کی به خدا و دین نیاز دارد؟
پاسخ: پدیده «دین» همواره به عنوان یک موضوع مهم «میان رشتهای» در شاخههای فلسفه دین، الهیات جدید،کلام، جامعهشناسی دین، روانشناسی دین و ... مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. موضوعاتی، مثل خاستگاه و منشا دین، نیاز بشر به دین، انتظار بشر از دین و کارکرد دین، از تشکیکها و پرسشهای انسان عصر جدید در مورد دین و باورهای دینی، زاده شده است. تمدن غرب از سویی بر اساس علممداری مادی و خردمحوری جدید، عدم اصالت دین و باورهای دینی را فرض نهاده و از دیگر سو، برابر گستره گسترده جغرافیایی و تاریخیِ نفوذ باورهای دینی و ژرفای ایمان مذهبی، قرار گرفتهاست؛ اکنون میبایست به این پرسش پاسخ گوید: چگونه امری که ـ دست کم به گمان برخی ـ چیزی جز پندارو توهماتِ کودکانه و آرزومندانه نیست، چنین عمیق در روح و جان همه آدمیان ریشه دوانده است!؟
پاسخ اجمالی
منشا دین از منظر منکران، امري «غير اصيل» و تابع عواملی، مثل جهل، اختلاف طبقاتى، تقليد، ترس و ... است. این فرضیهها از زوایای مختلف قابل نقد است:
1. دين پديدهاي اصيل و بنيادي است و در وجدان و فطرت بشر ريشه دارد، البته به تعبیر علامه طباطبایی، نقش جامعه در ظهور دين نيز ضروري است.
2. سخنان منکران جز يک سلسله فرضيّهها چيز ديگرى نيست؛
3. در این فرضیهها وحدت نظر وجود ندارد؛ بسيارى از دانشمندان معروف و مشهور جهان به فطرى و طبيعى بودن حسّ دينى نظر دادهاند و آن را جزء جداناشدنی وجود بشر به شمار آوردهاند. نیاز بشر به دین، زمانی به طور علمی تبیین میگردد که از انسان، جهان، دین و منشا دین تعریف صحیحی ارائه شود؛
4. اگر منظور از منشأ دين، علت پيدايي دين باشد؛ دینباوران در جواب آن میگويند: منشأ و منبع پيدايش دين، خدا و وحي آسماني است. برخي ملحدان میگويند منشأ آن سحر، جادو يا شيطان است و بعضی نيز ادعا میكنند كه دين را قدرتمندان ساختهاند. این پاسخها، مبتنی بر انواع جهانبينی است. براساس جهانبینی اسلام، مبدأ فاعلي دينْ خدا، مبدأ قابلی آن انسان و مبدأ غايی دين، ديدار انسان با خداوند است. ساختار داخلی دين، معصومانه تنظيم شده است تا انسانها در پرتو آن ساختار، به لقاي الهی بار يابند.1
5. گاهي مراد از منشأ دين، علت پذيرش يا انگيزه قبول دين؛ یعنی سؤال از علل و عوامل است كه مردم را به سوي دين كشانده است. از دیدگاه اسلام، علت اصلی گرايش انسان به دين در بخش انديشه، عقل و فطرت و در بُعد انگيزه، جلب رضای خدا است. انگيزههای ديگر، مانند عوامل روانی يا اقتصادی، عوامل فرعی است كه زمينهساز و علل معدّه گرايش و پذيرش دين در انسان است؛2
6. برخی گرایش به دین را مولود جهل، ترس و تقلید دانستهاند؛ در حقیقت، منشا دین جهل نیست؛ زیرا بعضی از برجستهترین دانشمندان عصر حاضر، مثل انیشتاین خداپرست بودهاند. نه تنها او كه امروز دنیای علم به سوی پذیرش دین رفته و با گذشت زمان و پیشرفت علم، بشر به دین نیاز بیشتری را احساس میکند. منشأ دین، نمیتواند ترس باشد؛ زیرا شجاعترین افراد، مثل انبیاء و اولیای الهی؛ همچون حضرت موسی علیهالسلام، ائمه اطهار علیهمالسلام و... دیندارترین افراد بودهاند؛
7. پدیدارشناسان معتقدند؛ برای راهیابی به منشأ دین، باید به ساختارهای ماهوی و معانی پنهان منشأ و پدیدههای دینی، توجه کرد؛
8. عنصر دین در زندگی به قدری ريشهدار و مهم است که برخی از متفکران، انسان را «حیوان دیندار» نامیدهاند.
جواب تفصیلی:
برخی دانشمندان علوم تجربی، اقتصاددانان، روانشناسان، فیلسوفان دین و جامعه شناسان معتقدند با وجود نهادهای اجتماعی (اداره، کمیته، تعاونی، نهضت، جمعیت، حزب، جبهه، شورا )و پیشرفت علم، بشر امروز به دین و خدا احتیاج ندارد.
برای اثبات این ادعا، هر کسی از ظن خود و با توجه به حوزه مطالعاتی و تخصص خود، امری را به عنوان منشا ایمان دینی معرفی کرده و آن را - و تنها آن را- خاستگاه همه ادیان و باورهای دینی دانسته است. از نمونههای شاخص این نگرش، میتوان به تحلیلهای مارکس، فروید و دورکهیم اشاره کرد. این رویکرد که مهمترین فرضیه در تحلیل دین در قرون اخیر به ویژه قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم است؛ به روش تبیین فروکاهشیِ (reductionism) دین مشهور است. پیروان این روش با تکیه بر همان پیش فرضهای علممداری مادی و خردمحوری جدید، «عدم اصالت دین» و باورهای دینی را فرض نهاده و بر این عقیدهاند که دین، امری اصیل نیست و نمود و گویای چیزی دیگر است؛ یعنی استقلال وجودی دین را باور نداشته، بلکه آن را «متغیری وابسته» و تابع میدانند که به یک عامل اصیل اجتماعی، روانی، زیستی و ... برمیگردد. این جریان در دهههای اخیر از سوی بسیاری از پژوهشگران به ویژه پدیدارشناسان، مورد انتقاد واقع شده و روش پدیدارشناسی به تدریج تفوق یافته است که از طریق مطالعه تطبیقی و نظاممند ادیان، درصدد شناخت ساختار ماهوی و معانی پنهان اعتقادات و شعایر دینی است.
معمای منشا دین، آنگاه پیچیدهتر میشود که با وجود برخی ساده انگاریهایِ عصر روشنگری و تحولات پس از دوره رنسانس که به موازات رشد علم و آگاهی، زوال تدریجی ایمان دینی را انتظار میکشید. مشاهده شد که ایمان و اعتقاد دینی هم چنان بخش مهمی از حیات مادی و معنوی انسان را در سیطره خود دارد و حتی در جهتی رو به فزونی است.
پرسش از منشأ دین با توجه به منظرهای گوناگون، جوابهای متعدد دارد که به طور اجمال، سه ديدگاه جامعه شناسی، روانشناسی و اسلام معرفی و بررسی میشود. جهت تبیین این نظرات، ابتدا اصطلاح «منشا دین» مورد واكاوی قرار میگیرد.
1- اصطلاح «منشأ دین» دارای معانی و تفاسیر مختلف است که در اینجا به دو مورد اشاره میشود:
معنای يكم؛ علت پيدايی دين
سؤال از منشأ دين، گاهی پرسش از «علت پيدايش دين» است. در اين تفسير، دينْ پديدهای حقیقی، اصیل و خارجی است كه مستقل از انسان و جدای از پذيرشِ او وجود واقعی دارد؛ از اينرو میتوان درباره علت پيدايش آن بحث و سؤال كرد. در این جواب، بعضی میگويند علت پيدايش دين، خدا و وحی آسمانی است و برخی ديگر معتقدند؛ منشأ ادیان، سحر، جادو يا شيطان است و بعضي نيز ادعا ميكنند كه دين را قدرتمندان ساختهاند؛ چنانكه «ماركسيسم» میگويد: دين، ساخته دست قدرتمندان، براي تحميق و استثمار محرومان است.
معناي دوم؛ علت دينداري مردم
گاهی از منشأ دين سخن گفته میشود و مراد از آن، علت پذيرش دين يا انگيزه دينداری است؛ به بيان ديگر، پرسش از علل و عواملی است كه مردم را به سوی دين كشانده است. آيا علل و انگيزههای فردی و روانی انسان را به سوی دين كشانده كه پاسخ آن روانشناسانه است يا انگيزههای اجتماعی و را به سمت دين سوق داده كه بايد پاسخ را از جامعه شناسی خواست يا علت، چيز ديگری است؟
همه پاسخهای ياد شده، مبتنی بر نوعي جهان بينی است. براساس مکتب اسلام، منشأ دينْ؛ يعنی مبدأ فاعلی آن خدا، مبدأ قابلی آن انسان و مبدأ غايی دين، ملاقات انسان با خداوند است. ساختار داخلی دين، معصومانه تنظيم شده است تا انسانها در پرتو آن ساختار، به لقاي الهی بار يابند.3
ميان منكران دين، راجع به منشأ دين وحدت نظر وجود ندارد. بسيارى از دانشمندان معروف و مشهور جهان به فطرى و طبيعى بودن حسّ دينى نظر دادهاند و آن را جزء لا ينفكّ وجود بشر به شمار آوردهاند. آلبرت اينشتاين فيزيسين و رياضیدان معروف و بزرگ عصر بیستم، معتقد است كه احساسات مردم در مورد مذهب متفاوت است و علّت گرايش به مذهب را در همه طبقات نمیتوان يكسان دانست. او میگويد: «براى يك انسان ابتدائى، ترس از مرگ، گرسنگى، جانور وحشى و مرض ايجاد كننده زمينه مذهبى است. فكر محدود و عدم رشد عقل انسان بدوى براى خود، موجوداتی مىسازد و بعد از آفريدن به اين فكر مىافتد كه چگونه از خشم آنها بگریزد و چطور بر سر لطفشان بياورد؟ اين گونه مذهب را باید مذهب ترس ناميد و خدايى كه در اين مذهب پرستيده مىشود خداى واقعى نيست و این نحوه پرستش، به نوعى بتپرستى منجر مىشود.» 4
جامعهشناسي دين
علم جامعه شناسى از ابتدا فرض را بر اين گذاشته كه پديده دين و مذهب، «اصیل» نیست؛ یعنی مولود فعل و انفعالات جامعه است؛ ريشه الهى و ماورائى ندارد و اصلًا اينكه مذهب ريشه الهى دارد؛ جزء فرض نيست، مثل اين كه اگر به ما بگويند راجع به علّت پيدايش فكر نحوست «سيزده» تحقيق كنيد كه چگونه این فكردر ميان مردم پيدا شده است؛ انسان میبيند منطقاً هيچ فرقى ميان عدد سيزده و عدد چهارده نيست و نحوست، ساخته وهم و خرافات است. جامعهشناسی هم میگويد دین، همان «من جمعى» تو است، منتها اين را گم كردهاى و از بيگانه و بيرون از خود آن را جستجو مىكنى و اين همان «از خود بيگانگى» است؛ يعنى انسان «خودش» را فراموش میكند، «غير» را به جاى «خود» میگيرد و آن غير، دین و ماوراء الطبيعه است.5
برخی جامعهشناسان در مورد علل گرایش به دین و منشأ دین، فرضیههای غیر علمی و اثبات نشدهای مطرح کردهاند؛ حتى ميان خود منكران دين، وحدت نظر وجود ندارد. نظريّات مختلفى از طرف آنها ابراز گشته كه همه رد شده است، مثل:
الف.زاییده روح جمعی: «امیل دورکهیم» از جامعه شناسان مشهور قرن 20 میلادی از نظریات مذهبى روزگارش، بهویژه از تفکرى که دین را پدیدهاى ساختگى و موهوم معرفى می نمود، به شدت انتقاد کرد. او می پرسد: اگر دین یک خطا و توهم محض است، پس علت دوام آن طى قرون و اعصار چیست؟ حتى ابتدایىترین دین بیانگر نوعى حقیقت است و دین چیزى نیست مگر بازنمود نمادین جامعه؛ یعنی جامعه، سرچشمه یا محرک مفاهیم مذهبى است. نظر به اینکه روح جمعى به يك نوع تقديس احتياج دارد ؛ دین را بر وجدان افراد تحميل مىكند.6
بنابراين نظريه، دین، ريشه اصیل، الهى، ماورایی و فطرى ندارد كه در وجدان و نهاد افراد سرشته شده باشد، ولى در عين حال مذهب معلول يك عامل اساسى اجتماعى است و موجبات حفظ و تحکیم همبستگى و انسجام اجتماعى را فراهم میآورد و درواقع جلوه «خود اجتماعی» بشر است.
نقد:برتبیین دورکهیم از دین، انتقادات متعددى وارد شده است، مثل:
اول) اشکالات روششناختى
او سراسر بررسیاش را بر رشته محدودى از دادههاى مربوط به تعدادى از قبایل بومى استرالیا استوار ساخته بود. به نظر دورکهیم کافى بود تنها یک دین به دقت مورد بررسى قرار گیرد تا ماهیت اساسى دین به طور کلى شناخته شود. مسأله این است که نمیتوان جوهر دین به معناى خاص را به جوهر دین به معناى عام تعمیم داد. براى تعیین ماهیت عمومى دین، بررسى طیف گستردهاى از ادیان بشرى ضرورت دارد که دورکهیم چنین تحقیقاتی انجام نداد.
دوم ) ایرادات عقلی- فلسفی
طبق نظر دورکهیم، دین پیوند دهنده اعضای جامعه و عامل ثبات و وحدت است، اما باید اول، جامعهای پدید آید تا اعضای آن از دین چنین استفادهای کنند. در اینجا ما شاهد یک «دور عقلی» هستیم؛ زیرا جامعه بر اثر پیوند میان افراد که مهمترین آن پیوند دینی است، پدیدار میشود؛ حال آنکه خودِ دین زاده جامعه است و ظاهراً این دور، گریزناپذیر است.7
ب. ترس: "لوکرتیوس" از حکمای قدیم روم گفته است: «نخستین پدر خدایان، ترس است»؛ یعنی انسان از غرش رعد، زلزله و... میترسیده و در نتیجهی وحشت از مرگ، به قدرتی برتر از خود، پناه برده که دین است.8
نقد: اگر منشأ دین، ترس باشد، چرا شجاعترین افراد مثل انبیاء و اولیای الهی؛ همچون حضرت موسی علیه السلام، ائمه اطهار علیهم السلام و... دیندارترین افراد بودهاند؟!9
ج. جهل و نادانی: بشر در آغاز تاریخ، در صدد تعلیل حوادث جهان برآمده، اما به دلیل این که علتها را نمیشناخته، علت ماورای طبیعی برای رویدادها فرض کرده است و به مرور زمان، آن علت ماورای طبیعی، دین نامیده شده است.
نقد: اگر در حقیقت، دین مولود جهل بوده است، آیا معنا دارد که اینشتاین -یکی از برجستهترین دانشمندان قرن بیستم، خداپرست باشد؟ نه تنها او که امروزه دنیای علم به سوی قبول و پذیرش دین میرود. هر قدر زمان میگذرد و علم پیشرفت میکند، بشر به دین نیاز بیشتری احساس میکند تا جایی که برخی قرن معاصر را، "عصر ایمان" نامیدهاند.10
د. علاقه به نظم و عدالت: انسان در دنیا از طرف طبیعت یا اجتماع، شاهد بیعدالتی است و دین تسکینی بر درد و آشفتگی و بیعدالتی و پاسخ عشقِ او به نظم و عدالت است.11
نقد: برخی از انسانها که هم عاشق نظم هستند و هم در عمل، منظم و مرتب میباشند، دیندار نیستند و امری غیر از دین را تسکین آلام بیعدالتی میدانند؛ همچون هنر، سیاست، ثروت، تفریح و... که در مقابل این گروه، کسانی هستند که دیندار و نامنظم هستند.
ﻫ. سلطهگری و امتیاز طلبی حاکمان: این که طبق عقیده مادیگرایان، زندگی بشر، ابتدا به صورت اشتراکی و قبیلهای بوده و دین در آن زمان به صورت رسمی و اساسی وجود نداشته است؛ سپس به ترتیب، جامعه طبقاتی فئودالیسم (زمین داری)، کاپیتالیسم (سرمایهداری) پدید آمد و طبقه حاکم در دوران جامعه طبقاتی، دین را اختراع کرد تا طبقه محکوم (مظلوم) برای دفاع از منافع خویش، در مقابل ظالمان قیام نکنند.
نقد: دلايل زير، این توجیه مادیگرایان را تاييد نمیکند:
1- تاریخ دوران گذشته نشان میدهد که دین از میان طبقات ضعیف و محکوم، ظهور کرده است و به طور معمول تعداد فراوانی از یاران انبیای الهی، افراد زیر دست و فقیر بودهاند، برای مثال، یاران پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله افرادی از قبیل عمار، یاسر، ابوذر غفاری، سلمان فارسی و... بودهاند که جزء طبقات مظلوم و محروم اجتماع محسوب میشوند.
2- کسانی که پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله علیه آنان قیام کرد، افرادی، مانند ابوسفیان، ابوجهل، ولید بن مغیره و... بودند که قرآن کریم از ایشان با کلمه «ملأ» به معنای «اشراف» یاد میکند.
3- در دوران معاصر نیز، در بسیاری از کشورهای جهان، دین به عنوان نیروی محرک اجتماع و عامل مبارزه با حاکمان ظالم میباشد (مسأله بیداری اسلامی).12
روانشناسی دين
روانشناسان دین سه پروژه عمده را دنبال میکنند: (۱) شرح سیستماتیک رویکردها، تجربیات و حالات دینی؛ (۲) تبیین خاستگاههای دین، در تاریخ نوع بشر و در زندگیهای فردی؛ (۳) معرفی عواقب، رویکردها و کنش های دینی، برای فرد و جامعه.
زیگموند فروید در کتاب توتم و تابو از ایده عقده ادیپ (تمایل جنسی پسر به مادر همراه با حس رقابت و دشمنی با پدر) برای توضیح چگونگی پیدایش دین در مراحل آغازین رشد بشر استفاده میکند. همچنین فروید در کتاب موسی و یکتاپرستی به بازسازی تاریخنگاری کتاب مقدس بر اساس تئوری خویش میپردازد و در کتاب آینده یک پندار بیان میکند که دین یک پندار یا چارچوب خیالی است که انسان برای رسیدن به بلوغ باید از قید آن آزاد گردد. فروید عقیده دارد که اعتقاد به خدا به مثابه پدر رفتاری کودکانه و عصبی است و نیز مذاهب تحکمکننده ناکارآمد بوده و انسان را از خود بیگانه میکنند.
برخی روانشناسان معتقدند روانشناسى در جنبههاى تجويزى از دين نشأت مىگيرد. دين از طريق تعاليم وحى الهى، بشر را در تمامى جنبههاى زندگى روزمره هدايت مىكند. رفتارها و نگرشهايى را توصيه مىكند كه به سلامتى، سعادت و به كمال نهايى منجر خواهد شد. با توجه به مترادف (هم معنا) بودن سلامتى و نيكى (خير)، دين به انسان مىآموزد كه چگونه در تمامى جنبههاى زندگى سلامتى داشته باشد. هم چنين، زندگى و عادتهاى شخصى، تعاملات ميان فردى، روابط خانوادگى و كسب و كار را به انسان تعليم مىدهد؛ خلاصه اين كه انسان چگونه زندگى كند و حتى چگونه بميرد.
ويليام جيمز يك روانشناس، فيلسوف و هنرمند مهم آمريكايى در اوايل قرن بيستم بود. او، مانند وبر، از (همدلى) يا به عبارت ديگر (دروننگرى پديدارشناختى) (phenomenological introspection) براى بررسى و شناخت پديدههاى دينى استفاده كرد. هدف او يافتن قوانين روان شناختى حاكم بر رابطه دين و روان بود و به عنوان يك عمل گرا به دنبال آن بود كه كاربرد و ارزش عملى دين براى روان و شخصيت انسان را به اثبات برساند.
جيمز در صدد بود بفهمد كه آيا دين مىتواند احساس روحانى و معنويت ايجاد كند و در دستيابى به آرمانهاى انسانى مفيد واقع شود و در نهايت به اين نتيجه رسيد: «على رغم نامعقول و سخيف بودن نظريهها و اعتقادات دينى، وجود دين به طور كلى مهم ترين عامل در زندگى انسان است».
مهمتر از مطالعات اين روانشناسان دين، اظهارات «نظريه پردازان شخصيت» است كه سعى داشتند دين را در ارتباط با شخصيت انسانى بشناسند. هر چند ممكن است تجزيه و تحليل روانى (psychoanalysis) به عنوان يك شيوه درمان، محبوبيت گسترده و پايدارى نداشته باشد، اما اظهارات فرويد (۱۹۰۱) درباره دين، تأثير بسزايى نه تنها بر روانشناسى، بلكه بر كل فرهنگ غرب داشته است. فرويد نتيجه مىگيرد كه دين را مىتوان به عنوان يك نوروز وسواسگونه همگانى (obsessional neurosis) در نظر گرفت. روان شناسان پس از فرويد ممكن است به اندازه او در مورد دين بدبين نباشند، ولى هيچ كدام به اندازه او با نفوذ نبودهاند. كارل گوستاو يونگ( ۱۹۳۸) اظهار داشت روانشناسى اگر مىخواهد انسان را بشناسد لازم است دين را مورد ملاحظه قرار دهد، چون دين صرفاً يك پديده جامعهشناختى و تاريخى نيست، بلكه امرى است كه براى تعداد كثيرى از مردم اهميت شخصى بسيار زيادى دارد. او براساس تجارب بالينىاش اظهار داشت: بين تمام بيماران من كه نيمه دوم عمر خود را مىگذراندند، آنان كه به يك عقيده و نگرش دينى دست نيافته بودند، بهبود واقعى پيدا نكردند.
گوردن آلپورت(Gordon Allport، ۱۹۶۸) كه به عنوان پدر روان شناسی شخصيت شناخته شده است، با نظر استاد آلمانى خود، اسپرانگر(Spranger، ۱۹۲۵) درباره اهميت دين براى روان انسان موافق بود. از جمله مطالب بسيار مهمى كه آلپورت (۱۹۴۸) به آن اشاره مىكند، اين است كه ميل و گرايش دينى يك عامل مستقل و خودمختار در شخصيت انسان بوده و تمام اجزاء ديگر شخصيت را در يك سيستم واحد كلى وحدت مى بخشد. او در بررسى شخصيت انسان متوجه شد كه كل زندگى انسان يك وابستگى اساسى به ايمان دارد. او هم چنين تلاش كرد تا روشهايى براى سنجش ارزشهاى دينى ابداع كند.13
نظر اسلام و منشا دين
از منظر قرآن ، پيدايش دين و پديد آمدن گرايشهاى مذهبى دو مساله است:
الف: پيدايش دين؛ بنابر نظر قرآن، اصل هدايت در همه ذرات وجود سريان دارد و عالیترين اقسام هدايتى به نام «دين» برافراد انسان وحى شده است؛ از اینرو مذهب خاستگاه اجتماعى ندارد، بلکه سرچشمه و خاستگاه فطری و ماورائى دارد.
ب: پيدايش گرايشهاى ديني؛ قرآن در مورد این مساله، به نظريه فطرت قائل است؛ یعنی ابعاد انسانى وجود آدمی، مثل گرايش به دانش، گرايش به ارزشهاى اخلاقی، گرايش به مذهب و پرستش و ... ، برخلاف نظريه بعضى از جامعه شناسان معلول اجتماع نيست؛ يعنى چنين نيست كه انسان با يك حالت بیطرفى به دنيا میآيد و وارد جامعه میشود و جامعه اينها را در نهاد انسان وارد میكند، بلكه اينها به صورت يك نوع غريزه در انسان وجود دارند؛ يعنى جزو ابعاد وجود انسانند؛ بنابراين طبق نظريه قرآنى، خاستگاه مذهب و گرايشهاى مذهبى نه تنها مادى، فردی، انسانی و اجتماعی نيست، بلکه ماورائى و فطری است. يك پیامبر، تجليگاه دین است، نه خلّاق آن؛ نقطهاى است در جامعه كه نور دین به وسيله اين نقطه بر جامعه مىتابد.14
علامه محمدحسين طباطبايي از معدود افرادی است كه در دوره معاصر، در جهان اسلام، به بررسی روشمند و علمی دين پرداخته است. وی در عرصه های گوناگون معرفت دينی كنكاش و نوآوری هایی در تعريف، ضرورت، خاستگاه دين و نقش آن در زندگی انسان ارایه نموده است. او در تبيين مسایل مربوط به دين، با بهره گيری از روش «تفسير قرآن با قرآن» و دلايل عقلی و براهين منطقی، تحليلهایی را ارایه می دهد كه مطالعات نظام مند بعدی در گستره رهيافتهای مطالعات دينی صدق ادعای ايشان را اثبات میكند. علامه طباطبايي معتقد است كه مفاهيم خدا و دين با طبيعت عقلانی و منطقی بشر و همچنين با تمايلات فطری و ذاتی او ارتباط دارد و نيازی به جستجوی علل خاص روانی و يا اجتماعی برای آن نيست و در عين حال كه دليل پيدايش دين را وحي الهی معرفی کرده و عقل و وجدان (فطرت) انسان را منشا دينداری و توجه انسان به خدا میداند، نقش جامعه را در ظهور دين نيز ضروری میداند. 15
استاد مطهری معتقد است، انسانها فطرت فردی و فطرت اجتماعی دارند واستعدادهای انسانی در همه افراد یافت میشود، منتها مجموعه استعدادهایی که برای تکامل جامعه انسانی لازم است به صورتهای گوناگون و در افراد مختلف ظهور و بروز مییابد. برای خلقت، تکامل نوع مهمّ است که آن هم از راه شکفته شدن همه استعدادهای فطری انسانی است.16 به نظر استاد مطهری، دورکهیم، از اصالت فطرت انسانی، غفلت ورزیده است. این فطرت، به انسان، نوعی حرّیت و امکان آزادی میدهد که او را به عصیان در برابر تحمیلات اجتماعی توانا میسازد تا جایی که فرد میتواند جامعه خودش را عوض کند و به رغم مسیر و جریان رودخانه جامعه، در جهت خلاف جامعه سیر و حرکت و مسیر جامعه را شدیدتر یا کُندتر کند و حتّی میتواند مسیر جامعه و تاریخ را متوقّف یا عوض کند و این همان مسألهای است که انسان در مقابل جبر جامعه هم آزادی و استقلالش در حدّ زیادی محفوظ است.17
شهید مطهری در ادامه نقد نظریه جامعهشناختی دورکهیم میگوید: انسان دارای دو «خود» و دو «من» نیست که خود جمعی در قالب دین ظهور و جلوه کند، بلکه انسان دارای یک «خود» ذو مراتب است؛ یعنی این «من»ها مراتب شیء واحد هستند، نه اشیای جدا از یکدیگر.18
نتیجه و خلاصه:
جواب اندیشمندان مختلف ، در پاسخ از منشا دین گوناگون است؛ حتی برخی، با اعتقاد به اینکه دین، ريشه ماورائى و الهى ندارد؛ در عين حال اعتراف میكنند كه دین، از بين رفتنى نيست، مثلا دورکهیم میگوید؛ «اگر دین یک خطا و توهم محض است، پس علت دوام آن طى قرون و اعصار چیست؟ حتى ابتداییترین دین هم بیانگر نوعى حقیقت است.»
برخی روانشناسان مشهور، معتقدند ميل و گرايش دينى يك عامل مستقل در شخصيت انسان بوده و تمام اجزای شخصيت را در يك سيستم واحد كلى وحدت مىبخشد. بيماران روانی كه به يك عقيده و نگرش دينى دست نيافتهاند، بهبود واقعى پيدا نمیکنند.
نظرات مختلف اندیشه وران، مبتنی بر انواع جهانبينی آنها است. براساس جهانبینی اسلام، مبدأ فاعلی دينْ خدا، مبدأ قابلی آن انسان و مبدأ غايی دين، ديدار انسان با خداوند است. ساختار داخلی دين، معصومانه تنظيم شده است تا انسانها در پرتو آن ساختار، به لقای الهی بار يابند .
از منظر قرآن، "پيدايش دين" و "پديد آمدن گرايشهاى مذهبى" دو مساله است که هر دو در « فطرت» ریشه دارد؛ در نتیجه منشا مادى، فردی و اجتماعی نداشته و دارای سرچشمه و خاستگاه فطری و ماورائى است. چنين نيست كه انسان با حالت بیطرفى به دنيا آمده؛ وارد جامعه میشود و اجتماع، دین را در نهاد انسان وارد میكند. علامه طباطبايی معتقد است مفاهيم خدا و دين با طبيعت عقلانی و منطقی بشر و تمايلات فطری او ارتباط دارد و به جستجوی علل خاص روانی و اجتماعی نيازی نيست، ولی ایشان نقش جامعه را در ظهور دين نيز ضروری میداند.
مناسب است منکران این نظر به یک پرسش پاسخ گویند: چگونه امری که ـ دست کم به گمان برخی ـ چیزی جز پندار و توهماتِ کودکانه و آرزومندانه نیست، چنین عمیق در روح و جان همه آدمیان ریشه دوانده است!؟
پینوشت:
- جوادی آملی، عبدالله، دينشناسی، ص 37.
- جوادی آملی، عبدالله، دينشناسی، ص 49.
- جوای آملی، عبدالله، دينشناسی، ص 37 و 47.
- مطهرى، مرتضی، مجموعه آثار، ج3، ص395.
- مطهرى، مرتضی، مجموعه آثار، ج3، ص549؛ مجموعه آثار، ج 15، ص 935.
- جواهری دقیقی،محمدرضا، مقاله «دین از نگاه دورکهیم»، بازتاب اندیشه، 1379، شماره 10.
- توسلی، منصوره، مقاله «دین شناسی امیل دورکهیم».
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج3، ص 389، قم: صدرا، 1377.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج3، ص 397.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج3، ص 398 (با تصرف).
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج21، ص 389.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج3، ص390-391 (با تصرف).
- فصلنامه نقد و نظر، شماره ۳۵ و ۳۶.
- مطهرى، مرتضی، مجموعه آثار(فلسفه تاريخ(1 - 4))، ج15، ص940-935.
- علمی، قربان، مقاله «بررسی منشا دين و دينداری از ديدگاه علامه طباطبايی»، آينه معرفت، بهار 1386، دوره 5، شماره 10، ص 99 - 116.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج15، ص147-146.
- همان، ص594-593.
- همان، ص 594 و 595.
نظرات